همیشه بهار من باش...

سنگ صبور

مسیر آمدن رفتن تورا آنقدر آمدم ودست خالی برگشتم که کفش هایم از التماس نگاهم شرمنده شدند
این که اگر یک روز نباشی  ومن بیهوده این لحظه های خسته وملول را انتظار بکشم تاشاید فردابیایی .... درد کمی نیست
 نمی دانم آیا میدانی چیز کمی نیس این که هیچ کس نمی داندچقدر دیوانه وار دوستت دارم
میترسم از اینکه یک روز قلبت یخ بزند وخورشید هیچوقت در سرزمین قلب یخ زده ات طلوع نکند. نتابد وحتی دریاچه ی چشم های من نتواند آن را آب کند.
میترسم یک روز بیاید که دیگر هیچ پرنده ای روی شاخه دلت ننشیند و من بیهوده در انتظار آخرین معجزه بنشینم وانتظار بکشم. انتظاربرای تویی که هیچ گاه این سطر هارا باور نکردی.
آرزویم این است که یک روز سردی وجودم را با پائیز غم به دورریزی وبه شانه هایم تکیه کنی
 دلم می خواهد نغمه های سبز بهار رادر گوشهایت زمزمه کنم. می دانی از پائیز بیزارم چون تمام آرزوهایم را به تاراج  می برد.
پس همیشه بهار من باش...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت11:51توسط زرگل خانم | |